عشق تو را اختراع کردم
که زیر باران
بی چتر نمانم
عشق تو را اختراع کردم
مثل کسی که به تنهایی
شبانگاه زیر آواز میزند
بیآنکه بترسد
آنهنگام که عاشق میشویم
حافظهی ما
با عطر و اشک و بوی سیب آغشته میشود؛
قلبها را هراسی فرا میگیرد
انتظار بر روی میز کافهها
جا خوش میکند
گذشتهها از جلوی نگاهمان
در خیابانها رد میشود
فریاد ماشینها و شلوغی را نمیشنویم
حتا بوق ممتد عروسیها را
و فریاد عزاها را ؛
من مرگم را در غار خلوتهایم
آماده نمیکنم
چون مردمی که آماده ی مرگاند !
به خراشهای اندوه
گوش نمیدهم
فقط تو را دوست میدارم
و از این اختراع پشیمان نمیشوم...
غاده السمان
تاريخ : جمعه هفدهم بهمن ۱۳۹۹ | | نویسنده : سیماه |
.: Weblog Themes By Pichak :.