دست به دستِ مدّعی شانه به شانه می روی
آه که با رقیبِ من جانبِ خانه می روی!

بی خبر از کنارِ من، ای نَفَسِ سپیده دم
گرم تر از شراره ی آهِ شبانه می روی

من به زبانِ اشکِ خود می دهمت سلام و تو
بر سرِ آتشِ دلم همچو زبانه می روی

در نگهِ نیازِ من موجِ امیدها تویی
وه که چه مست و بی خبر سوی کرانه می روی!

گردشِ جامِ چشم تو هیچ به کام ما نشد
تا به مرادِ مدّعی همچو زمانه می روی

حال که داستانِ من، بهرِ تو شد فسانه ای
باز بگو به خوابِ خوش با چه فسانه می روی؟

 

محمدرضا شفیعی کدکنی 



تاريخ : یکشنبه پنجم بهمن ۱۳۹۹ | | نویسنده : سیماه |

دشوارترین شکنجه این بود

که ما

یک یک به درون خویش تبعید شدیم.

 

 

محمدرضا شفیعی کدکنی

 



تاريخ : یکشنبه شانزدهم شهریور ۱۳۹۹ | | نویسنده : سیماه |

 

هر چند امیدی به وصال تو ندارم

یک لحظه رهایی ز خیال تو ندارم

ای چشمه ی روشن ! منم آن سایه که نقشی

در آینه ی چشم زلال تو ندارم 

می دانی و می پرسیم ای چشم سخنگوی

جز عشق جوابی به سوال تو ندارم

ای قمری هم نغمه ! درین باغ پناهی

جز سایه ی مِهرِ پر و بال تو ندارم

از خویش گریزانم و سوی تو شتابان

با این همه راهی به وصال تو ندارم

 

شفیعی کدکنی



تاريخ : شنبه نهم بهمن ۱۳۹۵ | | نویسنده : سیماه |
از کنار من افسرده ی تنها  تو مرو  !
دیگران گر همه رفتند , خدا را تو مرو !

اشک اگر می چکد از دیده, تو در دیده بمان 
موج اگر می رود ای گوهر دریا , تو مرو !

ای نسیم از برِ این شمع مکِش دامن ناز 
قصه ها مانده منِ سوخته را با تو , مرو  !

ای قرار دل طوفانی بی ساحل من 
بهر آرامش این خاطر شیدا , تو مرو  !

سایه ی بخت منی از سر من پای مکش
به تو شاد است دل خسته ,خدا را تو مرو !

ای بهشتِ نگهت مایه ی الهام سرشک 
از کنار من افسرده ی تنها تو مرو  !


محمدرضا شفیعی کدکنی(م.سرشک)


تاريخ : جمعه هفدهم خرداد ۱۳۹۲ | | نویسنده : سیماه |