دست تو سپردم دل خود را به امانت
چندان نه عزیزم که بترسم ز خیانت

بر گردن من دین کسی نیست، بگو هست
نشنیده‌ام از مست بخواهند ضمانت

ساغر ز من این قوم گرفتند و شکستند
اخلاق اگر نیست چه سودی ز دیانت

بر باد روَد باور اگر عشق نباشد
از گنج دروغین نتوان کرد صیانت

در پاسخ دشنام تو، من هیچ نگفتم
نشنیدمت ای زاهد اگر نیست اهانت

#فاضل_نظری



تاريخ : چهارشنبه سیزدهم تیر ۱۴۰۳ | | نویسنده : سیماه |