دوستان این شعر از مولانا نیست!!!
شاعر ناصر فیض

مَن اگر با مَن نباشم می شَوَم تنها ترین
کیست با مَن گر شَوَم مَن باشد از مَن ماترین
مَن نمی‌دانم کی‌ام مَن ، لیک یک مَن در مَن است
آن که تکلیف مَنَش با مَن مَنِ مَن، روشن است
مَن اگر از مَن بپرسم ای مَن ای همزاد مَن !
ای مَن غمگین مَن در لحظه های شاد مَن !
هرچه از مَن یا مَنِ مَن ، در مَنِ مَن دیده ای
مثل مَن وقتی که با مَن می شوی خندیده ای
هیچ کس با مَن ، چنان مَن مردم آزاری نکرد
این مَنِ مَن هم نشست و مثل مَن کاری نکرد
ای مَنِ با مَن ، که بی مَن ، مَن تر از مَن می شوی
هرچه هم مَن مَن کنی ، حاشا شوی چون مَن قوی
مَن مَنِ مَن ، مَن مَنِ بی رنگ و بی تأثیر نیست
هیچ کس با مَن مَنِ مَن ، مثل مَن درگیر نیست
کیست این مَن ؟ این مَنِ با مَن زمَن بیگانه تر
این مَنِ مَن مَن کنِ از مَن کمی دیوانه تر ؟
زیر باران مَن از مَن پر شدن دشوار نیست
ورنه مَن مَن کردن مَن ، از مَنِ مَن عار نیست
راستی ! این قدر مَن را از کجا آورده ام ،
بعد هر مَن بار دیگر مَن ، چرا آورده ام ؟
در دهان مَن نمی دانم چه شد افتاد مَن
مثنوی گفتم که آوردم در آن هفتاد "مَن

 

شاعر ناصر فیض



تاريخ : چهارشنبه چهارم اسفند ۱۴۰۰ | | نویسنده : سیماه |

حقیقت
آیینه‌ای بود که از آسمان
به زمین افتاد و شکست.
هر کس تکه‌ای از آن را برداشت
و خود را در آن دید،
گمان کرد حقیقت نزد اوست.

حال آنکه حقیقت نزد همگان پخش بود !

 

فیه ما فیه
مولانا



تاريخ : یکشنبه سیزدهم تیر ۱۴۰۰ | | نویسنده : سیماه |

ما را به خود کردی رها , شرمی نکردی از خدا
اکنون بیا در کوی ما آن دل که بردی باز ده...

 

مولانا

اینستاگرام و تلگرام
@takbeyte_nab 
.



تاريخ : یکشنبه شانزدهم شهریور ۱۳۹۹ | | نویسنده : سیماه |

جان جهان! دوش کجا بوده ای؟

نی، غلطم، در دل ما بوده ای !

آه که من دوش چه سان بوده ام؟

آه که تو دوش که را بوده ای؟!

رشک برم کاش قبا بودمی

چون که در آغوش قبا بوده ای

زهره ندارم که بگویم ترا :

" بی من بیچار کجا بوده ای؟"

رنگ رخ خوب تو، آخر گواست

در حرم لطف خدا بوده ای

آینه ای، زنگ تو عکس کسی است

تو ز همه رنگ جدا بوده ای

 

مولانا



تاريخ : جمعه بیست و سوم خرداد ۱۳۹۹ | | نویسنده : سیماه |

دوستان این شعر از مولانا نیست!!!
شاعر ناصر فیض

مَن اگر با مَن نباشم می شَوَم تنها ترین
کیست با مَن گر شَوَم مَن باشد از مَن ماترین
مَن نمی‌دانم کی‌ام مَن ، لیک یک مَن در مَن است
آن که تکلیف مَنَش با مَن مَنِ مَن، روشن است
مَن اگر از مَن بپرسم ای مَن ای همزاد مَن !
ای مَن غمگین مَن در لحظه های شاد مَن !
هرچه از مَن یا مَنِ مَن ، در مَنِ مَن دیده ای
مثل مَن وقتی که با مَن می شوی خندیده ای
هیچ کس با مَن ، چنان مَن مردم آزاری نکرد
این مَنِ مَن هم نشست و مثل مَن کاری نکرد
ای مَنِ با مَن ، که بی مَن ، مَن تر از مَن می شوی
هرچه هم مَن مَن کنی ، حاشا شوی چون مَن قوی
مَن مَنِ مَن ، مَن مَنِ بی رنگ و بی تأثیر نیست
هیچ کس با مَن مَنِ مَن ، مثل مَن درگیر نیست
کیست این مَن ؟ این مَنِ با مَن زمَن بیگانه تر
این مَنِ مَن مَن کنِ از مَن کمی دیوانه تر ؟
زیر باران مَن از مَن پر شدن دشوار نیست
ورنه مَن مَن کردن مَن ، از مَنِ مَن عار نیست
راستی ! این قدر مَن را از کجا آورده ام ،
بعد هر مَن بار دیگر مَن ، چرا آورده ام ؟
در دهان مَن نمی دانم چه شد افتاد مَن
مثنوی گفتم که آوردم در آن هفتاد "مَن

 

شاعر ناصر فیض



تاريخ : جمعه هشتم مرداد ۱۳۹۵ | | نویسنده : سیماه |
تو ز من ملول گشتی که من از تو ناشتابم!
صنما، چه می شتابی؟ که بکُشتی از شتابم
تو رئیسی و امیری , دم و پندِ کس نگیری
صنما چه زودسیری که ز سیریت خرابم
چه شود اگر زمانی بدهی مرا امانی
که نه سیخ سوزد ای جان نه تبه شود کبابم
چه شود اگر بسازی؟ نشتابی و نتازی؟
نشود دلم نمازی چو ببُرد یار آبم
تو چه عاشق فراقی چه ملولی و چه عاقی
ز کف جز تو ساقی , ندهد طرب شرابم
بتپد دلم که ناگه برود به حجره آن مَه
چو نهان شد آفتابم به دو دیده چون سحابم
به کمی چو ذره‌هایم من اگر گشاده پایم
چه کنم؟ وفا ندارد به طلوع آفتابم
عجب آسمان چه بارد که زمین مطیع نبود
تو هر آنچه پیشم آری چه کنم که برنتابم
تو چو من اگر بجویی، به شمارِ خاک یابی
چو تویی اگر بجویم، به چراغ‌ها نیابم
نفسی وجود دارم که تو را سجود آرم
که سجود تُوست جانا دَعَواتِ مستجابم
تو بگفتِیَم که «دل را ز جهانیان فروشو»
دلِ خود چگونه شویم چو ببرد هجرت آبم؟
صنما چو من کم آید به کمی و جان سپاری
که ز رشکْ دل کبابم و به اشکْ چون سحابم
به سحر تویی صبوحم، به سفر تویی فُتوحم
به بدل تویی بهشتم، به عمل تویی ثوابم
تو چو بوبکِ ربابی,  به ستیزه تن زدستی
منِ خسته از ستیزت به نفیر چون ربابم
تو نه آن شکرجوابی که جوابِ من نیایی
مگر احمقم گرفتی که سکوت شد جوابم


"مولانا "


تاريخ : شنبه چهارم آبان ۱۳۹۲ | | نویسنده : سیماه |


بزن آن پرده ی نوشین که من از نوش تو مستم

بده ای حاتم مستان  قدح زفت به دستم

هله ای سرده مستان , به غضب روی مگردان 

که من از عربده ناگه قدحی چند شکستم

چه کم آید قدح آن را که دهد بیست سبوکش

بشکن شیشه هستی ,که چو تو نیست پرستم

تو مپرسم که که یی تو ؟ بده آن ساغر شش سو 

چو شدم مست ببینی ,چه کس استم  چه کس استم

چو من از باده پرستی شده ا م غرقه ی مستی 

دگرم خیره چه جویی که من از جوی تو جستم

بده ای خواجه ی بابا , مکن امروز محابا 

که رگ غصه بریدم , ز غم و غصه برستم

چو منم سایه ی حسنت , بکنم آنچه بکردی

چو بخوردی تو , بخوردم ؛ چو نشستی تو نشستم

منم آن مست دهلزن که شدم مست به میدان

دهل خویش چو پرچم به سر نیزه ببستم

خَمُش ار فانی راهی که فنا خامُشی آرد 

چو رهیدیم ز هستی , تو مکن باز به هستم


" حضرت مولانا "

خوشنویس : استاد اسرافیل شیرچی 



تاريخ : پنجشنبه بیست و هشتم شهریور ۱۳۹۲ | | نویسنده : سیماه |

روزها گر رفت , گو رو ! باک نیست ...
تو بمان ! ای آنکه چون تو پاک نیست 

حضرت مولانا 
...

رسوای زمانه با صدای علیرضا قربانی


تاريخ : سه شنبه یکم مرداد ۱۳۹۲ | | نویسنده : سیماه |

من غلام قمرم، غير قمر هيچ مگو
پيش من جز سخن شمع و شكر هيچ مگو

سخن رنج مگو ، جز سخن گنج مگو
ور از اين بي خبري رنج مبر، هيچ مگو

دوش ديوانه شدم، عشق مرا ديد و بگفت
آمدم ، نعره مزن ، جامه مدر ،هيچ مگو

گفتم  اي عشق من از چيز دگر مي ترسم
گفت : آن چيز دگر نيست دگر ، هيچ مگو

من به گوش تو سخنهاي نهان خواهم گفت
سر بجنبان كه بلي ، جز كه به سر هيچ مگو

قمري ، جان صفتي در ره دل پيدا شد
در ره دل چه لطيف است سفر هيچ مگو

گفتم : اي دل چه مه است اين ؟ دل اشارت مي كرد
كه نه اندازه توست اين بگذر هيچ مگو

گفتم اين روي فرشته ست عجب يا بشر است ؟
گفت : اين غير فرشته ست و بشر, هيچ مگو

گفتم : اين چيست ؟ بگو زير و زبر خواهم شد
گفت : مي باش چنين زيرو زبر , هيچ مگو

اي نشسته در اين خانه پر نقش و خيال
خيز از اين خانه برو ، رخت ببر، هيچ مگو

گفتم : اي دل پدري كن ، نه كه اين وصف خداست ؟
گفت : اين هست ولي جان پدر هيچ مگو


خداوندگار مولانا


تاريخ : یکشنبه بیست و سوم تیر ۱۳۹۲ | | نویسنده : سیماه |
گر در طلب لقمه نانی ,نانی ! گر در طلب گوهر كانی ,كانی!
اين نكته رمز اگر بدانی دانی , هر چيز كه اندر پیِ آنی , آنی !

"حضرت مولانا"


تاريخ : جمعه سی و یکم خرداد ۱۳۹۲ | | نویسنده : سیماه |